نيايشنيايش، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

امید و آرزوی مامانی و بابایی

روزهای نزدیک به تولد نیایش

مامانی این روزها سرمون حسابی شلوغه اول از همه تولد دخترم چند روز بعد عروسی آقا امیر محمود (پسر خاله مامان)و خانم مهربونش ملیحه جون بعد تا چند روز تکون نخوردیم عروسی خاله زهراست این روزها همه دارند تلاش میکنند تا جشنی خوشگل و شاد بگیرند امیدوارم همیشه زندگی ها پر از شادی باشه مهمترین چیزی که فکر مامان رو مشغول کرده اوووووووول از همه واکسن یک سالگی دختر نازنینمه وبعد هم اولین سالروز تولدش تمام تلاشمون رو میکنیم که بتونیم یه جشن کوچیک اما شاد و به یاد موندنی برات بگیریم امیدوارم این واکسن اصلا دختر کوچولو منو ادیت نکنه این عکسها هم گذر این چند روز پایانی تا تولد دخترم تازه بیدار شدی   خونه خانمجون مامان بزرگ مامان افطاری د...
14 آبان 1391

روز پدر بزرگ و مادر بزرگ

همونطور که قبلا برای دختر گلم نوشتم روز 10 مهر روز پدر بزرگ و مادر بزرگ بود و ما همگی خونه خاله زهرا بودیم و برای خوشحال کردن بابا و مامان بزرگ یه کیک گرفتیم و سورپرایزشون کردیم بابا و مامان عزیز هیچ وقت ما نمیتونیم گوشه ای از زحمات شما رو جبران کنیم اینم نمایی از کیکی که عمو احسان خریده بود بخاطر ناهماهنگی دو تا کیک خوشمزه داشتیم دخترم تو خونه خالش نیایش عاشق بابابزرگ و مامان بزرگ هستی چون هر روز بخاطر کار مامان اونجا هستی  خیلی به اونها عادت کردی  وقتی ما سفر بودیم میگفتند خیلی بهش عادت کردم و دلم تنگ شده و طاقتمون اصلا نمیاد زودتر بیاید وقتی بعد از پنج روز اونها رو دیدی اونقدر ذوق کردی که من واقعا تعج...
14 آبان 1391

گلم 14 ماهه شد

گل نازنینم ١٤ ماهگیت مبارک عزیز دل مادر ١٤ ماه از بودن در کنار عزیزترینمون میگذره خدایا شکرت هزاران بار شکر زبونم قادربه گفتن احساسم نیست عاشقانه دوستت دارم بهترینم اینقدر این روزها شیرین تر شدی که فقط خدا حالم رو میدونه دیگه هر چی بگم به خوبی منظورم رو میفهمی به قول بابا بزرگ سنگ صبورم میشی سنگ صبورم دوستت دارم   ...
14 آبان 1391
1